سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نه!

بــرای تـو تـرانـــه نـه، شعــــرای عاشقانـــــه نه

بــرای لبــــخند زدنـــم چشمــای تــــو بهانـــه نه

مـــی خوام دیـــگه لِهت کنم به زیر پــــای بودنم

لبـــخند زنان بهــت بگم آره شناختی؟ این منــــم!

دلــم پر از کــینه توســـت تحمـــلش سخته برات؟

چــراتوشــوک موندی عزیزدرنمیادچراصــدات؟

خــوشــــــی دیگه آخرشه اون روزا تکرار نمیشـه

حـــالا دیـــگه دل مـــن از قـــهر تــو آزار نمـیشـه

بایـــد تقاصشـــو بدی تقــاص اون همه ســــکـوت

تمـــام لحظـــه هایـــی که دستــای تــو پیشم نبـــود

بایــد به آخـــر برسی مثـــل روزای خـــــــوب من

بایــد که بــاورت بشـــه که دیــگه تکـــرار نمیشن

مـــن از تــو دل می کــنم و دوبــــار آغاز می کنم

نفرت از اون جفت چشارو تو شعرام آواز می کنم

رفتـــی سفر؟خـب به درک!من بدرقه ات نمی کنم

ساده تــــر از دلواپسی به کوچــــت عادت می کنم

تـو شب من پا نذاری که توش دیگه جای تو نیست

دنیـــای مــن مال منه وَ دیـــگه دنیـــای تـو نـیست

ایــن آخـــرین حرفیــه که مونــده واست روی لبام

من دیــگه دوستت ندارم دیــگه چشاتو نمی خــوام


دلم تنگه

دلم تنگه واسه دیوونه بازی

واسه آغوشتو اون بوسه بازی

تو که رفتی دلم بی تو شروع کرد

از اندوه تو باز افسانه سازی

قلم آروم نننشست اونم شروع کرد

ازاون چشمای تو ترانه سازی

تو رفتی تا دلت آروم بگیره

نگفتی که دلم بی تو می میره؟

نگفتی بی تو این آشفته احوال

سراغ عشقو از کی پس بگیره؟

نگفتی بی تو از اوجش می افته

نمی تونه دیگه دل پر بگیره؟

منو مثل ستاره دربدر خواست

هنوز آتیش عشقش بر سر جاست

هنوز دل می گه من یارمو می خوام

به عشق اون هنوزم بر سر پاست

هنوزم منتظر موندم به راهش

هنوزم توی دل غوغای غوغاست

دلم وامونده از هر فکر و کاری

فقط می پرسه تو دوستش نداری؟

فقط می خواد بدونه سهم اون کو؟

فقط اشک و غم و غصه و زاری؟

نباید دل برنجه نازنینم

نباید اشک چشماشو درآری....


خاک من...

پیراهنت را پاره کردند

مرد و زنت آواره کردند

خاک تورا خونین نوشتند

آنها که ننگ این بهشتند

گنجینه هایت رفته تاراج

جان تو را صد زخمه آماج

فرهنگ تو رو به زوال است

امروز آسودن محال است

مرز تو بر مرد تو بستند

از هر طرف پشتت شکستند

صدبار جانت را دریدند

پیراهنت بر تن کشیدند

نام تورا بر نیزه کردند

نابودی ات انگیزه کردند

آزادگانت مرده در بند

 آزادیت را حبس کردند

خون می زند فواره از چشم

در بند بند جان تو خشم

مام من ای مام قلندر

ای خوبتر از مهر مادر

خاک من ای خاک تکیده

ای جان به لبهایت رسیده

کشتند و آتش ها کشیدند

گیسوی نازت را بریدند

نوباوگانت طعمه تیر

بر هرچه فرق آثار شمشیر

خاک من آه ای آریا پوش

یلدا و نوروزت فراموش؟

یک قطره مانده تا رهایی

ای قطره ی خونم کجایی؟


من بی تو....

سلام.میدونم این غزل به طور غیرقابل انکاری مشکل وزنی داره...من به سطح سلیقه دوستانم احترام میذارم اما چون اهل ویرایش نیستم مطالبمو همونطور بکر میذارم تو وبلاگ.

منتظر نظراتتون هستم.

       من بی تو پر از درد خواهم شد

با هرچه غمزده همدرد خواهم شد

من بی تو یک ترانه ی بی شاعرم ببین

تو راه می شوی و من گرد خواهم شد

من بی تو به پوسیدن آشنا شدم

از جنس برگهای زرد خواهم شد

من بی تو می شوم خالی ترین کتاب

همپای بادوحشی ولگرد خواهم شد

من بی تو می شکنم تکیه گاه من

بی آتش نگاه تو سرد خواهم شد


سالگرد پرپر شدنم مبارک...

                    

امروز دقیقاً یکسال میگذره. از دیدن چشمهایی که فقط یکبار دیدنشون برای به شعر نشوندن من کافی بود! خودم هنوز باورم نمیشه که یکسال گذشته ... هنوز باورم نمیشه فقط یک جفت چشم منو به این روز نشونده ... یک جفت چشم کهربائی. یکسال تمام یک زمستان، یک زمستان، یک زمستان، یک زمستان، دقیقا 4 زمستان گذشت! بدون اون جفت چشم وحشی همه ی فصلهام زمستون بود همه لحظه هام پائیز همه نفسهام بارانیه.

"به انتظار فصل تو تمام فصلها گذشت"[1]

 باورم نمیشه هنوز بعد از یکسال قبل از خواب بهت میگم شب بخیر ... هرروز صبح که بیدار میشم میگم صبحت بخبر ... باورت میشه؟ من که خودم باورم نمیشه. باورم نمیشه به سادگی عبور نسیم از یه کوچه خالی از من گذشتی ... همونطور بی دلیل ... همونطور بی اعتنا ... همونطور آروم و سبک.

                           " باور نمیکردم هرگز جدایی را

                                                         آن آمدن با عشق این بیوفایی را"[2]

 مهم نیس کجای دنیایی ... مهم نیس اون حرفهای عاشقونه رو که سهم من بود به کی میزنی ... مهم نیس کی کنار نفسهات نفس می کشه ... خداروشکر می کنم که سالمی و بیشتر شاکرش میشم اگه بفهمم خوشبخت  و سرخوش هم هستی.

                            "واسه من که عاشقم همین بسه

                                                      هر کی عاشقه به عشقش برسه!"[3]

نمیگم بعد از تو چشمم به هیچ چشمی نیافتاد. نمیگم بعد از تو هیچکس نبود. نه! دروغ نمیگم اما بخدا بعد از تو هیچکی تو نشد! به هزار امید دلمو به خنده ها خوش کردم اما نشد که نشد. هنوز که هنوزه تو همونجایی نشستی که پارسال نشسته بودی. حتی یه وجب هم از جات جُم نخوردی.

      " تو با شب رفتی و باشب میای از دیار غربت

                               توی قلب من می مونی پر غرور و پر صلابت"[4]

توی اون روزا فکر می کردم سالگرد خوشبختیمون رو توی این روزا جشن می گیریم و خوشحالیم از اینکه یکسال رو با هم گذروندیم و آرزو می کنم که تمام سالها ی عمرمون رو یکی یکی با هم بشمریم.

    " از اون روزا که رستم هنوز برام رستم بود

                                                  دستای اون گمشده اندازه ی دستم بود

      از اون روزا تا امروز یه عمره که می گردم

                                        دنبال اون کسی که تو اون روزا گم کردم"[5]

آره بین اون روزا و این روزا چقدر فاصله اس.... چقدر تفاوته .... چقدر درده...چقدر آهه!



[1] توی یکی از ترانه های اجرا شده توسط "ابی" عزیز شنیدم

[2] از ترانه "سروش" عزیز وام گرفته شده

[3] از ترانه"کی دلش میاد" با اجرای "آرشام"

[4] بخشی از ترانه "مرجان" عزیز

[5] بخشی از ترانه "از اون روزا" با اجرای شاه ماهی ترانه ایران "گوگوش" نازنین


مرا جوانه می کنی......

        بهانه که تو می شوی ترانه می کند شتاب

ولی چرا نگاه تو؟... منو سؤال بی جواب!!

تو که شکوفه می کنی تنم بهار می شود

شکوفه کن بهار من در اِمتداد آفتاب

من از صدای پای تو سفر به نور می کنم

تو راه می شوی و من ترا عبور می کنم

همیشه با ترانه ها مرا به خَلسه می بری

برای مست بودنم ترا مرور می کنم

نفس نفس شبانه را پر از ترانه می کنی

هوای ساکن مرا، تو عاشقانه می کنی

اگر تمام لحظه ها خراب بی تو بودنم

اگر چه خشکم و حقیر مرا جوانه می کنی...!!!

 


تو بودی که بد شدی

        من از تو می نویسم و برباد می شوم

شیرین تو می شوی و فرهاد می شوم

من می نویسم و تو لبخند می زنی

هرتکه از مرا پیوند میزنی

تو شاعر صدها غزل و من

اُسطوره ی از تو فنا شدن

با تو تمام سحر ها سپیده اند

بی تو سیاهی اند،نوری ندیده اند

شب می شوی و در نگاهت رها منم

در بین دستهای تو اینک رها تنم

تو فاصله بین من و خودت شدی

من خوب ماندم و تو بودی که بد شدی

من از تو هیچ ندارم به دل ولی

برای وسوسه ها تو، بار آخری

یکبار به آخر بازی نگاه کن

من رفته ام خطا کن، گناه کن

تو می گذشتی و نابود می شدم

آتش بُدم، تو رفتیّ و دود شدم

می بخشمت دل انگیز نازنین

بگذار خوش بماند این دیدار واپسین

باری،گذشته رفت و تورفتی و دل شکست

پایان قصه است اگر خوب و گر بد است


هیچ

            

ای بهانه ترین برای باریدن سلام!

از تو نمی نویسم و گناه می کنم....از تو می نویسم و بر باد می شوم....و من ناگزیر از ویرانی به چشمهایی فکر می کنم که شبانه ها را خلق می کنند...رویایی می بینم که هزاران هزار آوار امید را بر سر دلم خراب می کند. بی تو تنهایی می کشم با تو رسوایی! این چه حدیثیست؟ ...نباشی نیستم ...باشی هیچ!...تنهایم...بیشتر از غربت یک تکدرخت میان دریایی از ماسه....غریبم..... بیشتر از تشنگی یک پاسخ به سلامهای نا آشنا.

من بی تو تلالو برخورد ماهم و اشک...بی تو خیز بی سرانجام ماهی ام از اُزلت آکواریوم به سراب اقیانوس!...چه می گویم..من بی تو نیستم!...خسته ام بیشتر از تمام پیاده رویها...بی سرانجامتر از تمام برگهای رها شده در دست باد...هیچکس نیست...وقتی تو نیستی همان بهتر که هیچکس نباشد..بهتر که هیچ چیز نباشد...همه چیز و همه کس مایه عذابند وقتی تو نیستی....حتی غزل حافظ هم دیگر مهربان نیست. هرلبخند ،هر نگاه مهربان،هر طنین خوش آهنگ ،درهمه و همه ردپای توست..حتی جاهایی که هرگز نبوده ای عطر تو پیچیده است.

نباشی نیستم... باشی هیچ!